امروز سه شنبه ، ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
خاک سرکوی تو مرا مهر نماز است

 

 

خاک سرکوی تو مرا مهر نماز است

از خلق بریدم دل و چشمم به تو باز است

من سائل هر روزه کوی توام ای دوست

در کوی تودیگر به بهشتم چه نیاز است

بر سلسله وصل خداوند زند چنگ

دستی که به دامان ولای تو دراز است

دل سینه سینا و در آن طور غم تو است

چون کعبه که در سینه صحرای حجاز است

آن باغ دلی را که تو آتش زده باشی

مطلوب ترین میوه آن سوز و گداز است

در کعبه و آتشکده و دیر و کلیسا

هر جا که روم روی توام قبله راز است

از بسکه کریمی زگدا ناز کشیدی

با آنکه وجودت همه آیینه ناز است

گر نور تو تابید به «میثم» عجبی نیست

خورشید بزرگ است ولی ذره نواز است