امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
کیست اصغر؟ اکبر ذبح عظیم

 


چشم‌هایش

 

کیست اصغر؟ اکبر ذبح عظیم

 

خود به تنهایی صراط المستقیم

 

اختری بر شانۀ خون خدا

 

آبروی روی گلگون خدا

 

به! چه می‌گویم؟ حسین کوچکی

 

شیرمردی در لباس کودکی

 

ماه رویش قاب عکس پنج تن

 

خنده‌هایش؛ دوست‌کُش، دشمن‌شکن

 

دست‌های کوچکش دست حسین

 

روز عاشورا همه هست حسین

 

دامن خورشید را مه‌پاره بود

 

شانۀ ثاراللهش گهواره بود

 

گرد غربت گشته بر مو مُشک او

 

حوض کوثر در گلوی خشک او

 

صورتش پژمرده اما دل‌گشا

 

دست‌های بسته‌اش مشکل‌گشا

 

شیرخواری با پدر هم‌درد بود

 

آخرین سرباز و اول‌مرد بود

 

حنجر خشکیده را کرده سپر

 

چشم‌هایش حرف می‌زد با پدر

 

کای پدر گرچه علی اصغرم

 

من به تنهایی تو را یک لشکرم

 

مُهر مظلومیت عترت منم

 

رمز پیروزیت در غربت منم

 

تو «محمد» من «یدالله» توام

 

همدم و همرزم و همراه توام

 

ای پیامت در لب خاموش من

 

بانگ «هل من ناصرت» در گوش من

 

من به باغِ سرخِ خون، یاس توام

 

با دو دست بسته عباس توام

 

مظهر رب جلیلی ای پدر

 

من ذبیحم تو خلیلی ای پدر

 

زودتر کن پیش پیکانم نشان

 

ترسم آید گوسفند از آسمان

 

بس‌که سوزد از عطش پا‌ تا سرم

 

آب هم آتش شود در حنجرم

 

او ز جام وصل حق سیراب بود

 

هم تلظّی داشت هم در تاب بود

 

راه سبحان‌الّذی‌اسری گرفت

 

گردنِ افتاده را بالا گرفت

 

بر فراز دست بابا تاب خورد

 

از دم تیر سه‌شعبه آب خورد

 

تا صف محشر سلام از داورش

 

اشک «میثم» وقف خون حنجرش