امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
لب‌تشنه می‌روی ز برم؛ صبر می‌کنم

 


وداع

 

 

لب‌تشنه می‌روی ز برم؛ صبر می‌کنم

 

بگذار خون شود جگرم؛ صبر می‌کنم

 

کوه فراق را به سر دوش می‌کشم

 

هرچند بشکند کمرم صبر می‌کنم

 

رگ‌های پاره‌پاره، تن قطعه‌قطعه را

 

در قتلگاه می‌نگرم؛ صبر می‌کنم

 

تسلیم محضم و به بلا دل سپرده‌ام

 

غم، هرچه آورد به سرم صبر می‌کنم

 

در شام و کوفه چنگ‌زنان، هرکجا زنان

 

توهین کنند بر پدرم، صبر می‌کنم

 

ای همسفر به جان تو حتی اگر کنند

 

با قاتل تو همسفرم، صبر می‌کنم

 

با یاد کام خشک تو تا صبح روز حشر

 

گر خون رود ز چشم ترم صبر می‌کنم

 

باید که از تو پیرهن پاره‌پاره‌ای

 

از بهر مادرم ببرم؛ صبر می‌کنم

 

«میثم!» بگو که لحظه به ‌لحظه غم حسین

 

بر جان و دل زند شررم؛ صبر می‌کنم