امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
لبت دو پـاره آتش دلـت پر از شرر است

 

 

لبت دو پـاره آتش دلـت پر از شرر است 
دهان خشک پدر از لبِ تو، خشک‌تر است 
تو پاره پاره شدی، قلب من پر از خون است 
تـو تشنـه‌ای، نفسِ مـن شـرارة جـگر است 
بیــا زبـان بـه دهـانم گذار ای پسـرم 
کـه در لبــان تــو شهـدِ لبِ پیامبر است 
وداع آخــر و بـــوسیدن لــب فــرزند 
خدا گواست که این آرزوی یک پدر است 
اگــر چــه داغ تــوام می‌کشد برو پسرم 
کــه بهــر کـشتن تـو قاتل تو منتظر است 
بـرو کـه زخــم تــو را ننگرند اهل حرم 
اگــر نگــاه کنـد جان عمه در خطر است 
گلـوی تشنه جـدا گشتن از پسـر دم مرگ 
بـرای یـک پـدر از داغ او کشنده‌تر است 
سفر بـه خیـر، بـرو پشت ســر نگاه مکن 
سـر بریــده مـن بـا سر تو همسفر است 
سپر مـگیر به سـر دست و سینه را بگشا 
کـه پیش تیر بلا سینه‌های مـا سپر است 
خـدات اجـر دهـد در صف جزا «میثم» 
که بیت بیت تو را سوز شعله‌ای دگر است