امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد

 

ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد

قرآن آیه آیه ی من پاره پاره شد

داغ رسول بود به قلبم زکودکی

تکرار آن به داغ جوانم دوباره شد

با زخم فرق چاک تو و زخم قلب من

زخم درون قاتلت امروز چاره شد

وقتی که آب خواستی از من ندادمت

آتش بلند از جگر سنگ خاره شد

وقتی زبان خود به دهانم گذاشتی

از هُرم تشنگی ات وجودم شراره شد

تنها نه آه، راه نگاه مرا گرفت

از دیده ام گرفته توان نظاره شد

هر کس رسید بر تن پاک تو زخم زد

همچون ستاره زخم تنت بی شماره شد

داغت به دل نشست و سرشکم زدیده ریخت

بغضم به سینه ماند و کلامم اشاره شد

تیغ سقیفه بود که فرق تو را شکافت

زآنجا ستم به ال پیمبر هماره شد

«میثم» به خاندان پیمبر چها گذشت

نه رحم بر جوان و نه بر شیر خواره شد