مـن از سفـــر، جگــر داغدیـده آوردم
ســرشک دیـده و قد خمیده آوردم
مـن از دیـار شهیـدان عشق میآیم
پیــامهـــا ز گــلــــوی بـریــده آوردم
رسیــده بــــر جگــم زخم نیزۀ خولی
خبـــر ز سینـــۀ از هم دریـده آوردم
گـــــــزارش بـــدن پـــارهپــاره را دارم
خبـر ز پیکــر در خون کشیده آوردم
ز دشـت کــربوبـلا پارهپـاره پیرهنی
ز شش بــرادر در خون تپیده آوردم
خجالتم مده ای باغبان گلشن وحی
سلام بـر تـو ز گلهای چیده آوردم
بـرای مــادر مظلـومه چـادری خـاکی
از آن سـهساله یتیم شهیده آوردم
دراین سفر عوض درّ و گوهر و یاقوت
برای مـادر خـود اشک دیــده آوردم
من از محـل یهـودینشین شـام آیـم
زبام سنگ به فرقم رسیده میآیم
ز آفتاب رسالت از این سفر «میثم!»
خبــر ز مـــاه به خـون آرمیـده آوردم