امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
من همان روز ولادت که ز ماد زادم

 

 

من همان روز ولادت که ز ماد زادم

بود زخمت به جگر نعمت مادر زادم

بوده ام هیچ و همه بود و نبودم از تواست

آن زمانی که نبودم به غمت دل دادم

به سر کوی تو ای کعبۀ آمال دلم

باد می آورم گر چه دهی بر بادم

قصّه ی عشق تو درسی نه که در سینه بود

این حدیثی است که دادند از اوّل یادم

سال ها بود که در بند تعلّق بودم

از زمانی که اسیر تو شدم آزادم

خواستم تا که بر آرم سر از این هفت سپهر

خم شدم سجده به خاک قدمت بنهادم

هر چه دارم همه از پاکی مادر دارم

رحمت حق به روانش که حسینی زادم

پیش از آنی که پدر جانب مکتب بردم

الف قامت عبّاس تو بود استادم

عید نوروز منِ دلشده آن روز بود

که شرار غمت آمد به مبارکبادم

«میثم» از عالم دیوانگی این را دانست

از زمانی که خراب تو شدم آبادم