امروز جمعه ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
من که میر راستان و عبد میر راستینم(مرثیه)

 

من که میر راستان و عبد میر راستینم

پای بند حقّ و دست حق بود در آستینم

بی معین و یاورم امّا به حق یار و معینم

رهروان وادی توحید را عین الیقینم

پیشباز و پیشتاز کشتگان راه دینم

مسلمم امّا به معنی قبله گاه مسلمینم

فردم و با فرد فرد عالم دل آشنایم

با تن تنها سپاه فتح را صاحب لوایم

با لب عطشان خروشان چشمۀ آب بقایم

کعبه ام رکنم منایم مروه ام سعیم صفایم

یوسف مصر ولایم عیسی دار بلایم

پرتوی از طاو هایم جلوه ای از یاو سینم

شیر نوشیدم به مهر دوست از پستان مادر

خوش بود چوی گوی اگر در راه محبوبم فتد سر

طینتم را این چنین بسرشته از آغاز مادر

نیست بیم از کشتنم در بین این دریای لشکر

گر امیرالمؤمنین شیر خدا بود و پیمبر

من خروشان شیر فرزند امیرالمؤمنینم

محرم اسرار حقّم رازدار اهل رازم

قبلۀ اهل نیازم مشعل سوز و گدازم

جان به کف باشد به جانان دم به دم روی نیازم

خون سر آب وضویم سنگ کین مهر نمازم

بر سردار محبّت پایدار و سرفرازم

بر روی بام شهادت کشتۀ جان آفرینم

مرد حق را خوش بود گر بهر حق آزار آید

سر شکسته دست بسته بر سر بازار آید

بارش تیغش به سر از دشمن غدار آید

هر چه پیش آید خوش آید در ره دلدار آید

عالم ار خصمم شود یا خلق عالم یار آید

از ازل راهم یکی بوده است و تا آخر چنینم

کوفه ای که حکمرانش را، ستم گردیده عادت

ملتی از ترس و وحشت نزد وی آرد ارادت

حرف دین کفر است و حرف حاکم ظالم عبادت

مردم آزاده را جان باختن باشد سعادت

نیش دشمن خوش تر است از نوش ما را در شهادت

غم ندارم گر رسد تیر از یسار و از یمینم

برفراز دار غیر از حکم حق اجرا نکردم

قامت ذلّت به پیش خصم یکتا تا نکردم

گرد حق پروانه سان گردیدم و پروا نکردم

بسته شد دستم ز پشت و ظلم را امضا نکردم

راه را بر دشمن قرآن و عترت وا نکردم

گر چه دشمن در فکند از بام بر روی زمینم

من که باشد از ولی الله لوای حق به دوشم

منکه باشد آیه آیه نغمۀ قرآن سروشم

با سکوت خویش کی دین را به دنیا می فروشم

خون حقّم در ره حق تا ابد باید بجوشم

در کمین خصم چون دریای آتش در خروشم

گو بکوشد بهر حفر چاه، دشمن در کمینم

با سکوت خود کنم امضای هر بیداد، هرگز

باز دارم سینه را از ناله و فریاد، هرگز

وا کنم ره را به روی ظلم و استبداد، هرگز

سرنوشت دین به دست خصم بد بنیاد، هرگز

حق اسیر باطل و باطل بود آزاد، هرگز

کی گذارم دست بر روی هم و ساکت نشینم

تا که بنویسم به خون سرخ خود حکم امامم

کرسی تبلغ من داراست و حکم حق کلامم

تا به هر عصری رسد بر گوشی هر نسلی پیامم

پندها گیرند مردان الهی از قیامم

گو ببُرّد خصم سر لب تشنه بر بالای بامم

موج نفرت بر علیهش تا ابد می آفرینم

دوست دارم جان کنم ایثار راه آل طاها

دوست دارم سر دهم در راه دین تنهای تنها

دوست دارم بشکند در هم تنم از سنگ اعدا

دوست دارم زآتش جانان خود سوزم سراپا

دوست دارم یاد طفل کوچک فرزند زهرا

در به در در کوچه ها گردد و طفل نازنینم

تشنه بودم جام آبم داد چون خصم شریرم

گشت گلگون جام آب از خون رخسار منیرم

یافتم سرّی که باید با لب عطشان بمیرم

با لب عطشان بمیرم آب از دشمن نگیرم

آری آری آب کی از اهل آتش می پذیرم

من که آب کوثر آورده است ختم المرسلینم