امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
من پاک سلالۀ حسینم

 

من پاک سلالۀ حسینم 

زهرای سه سالۀ حسینم

گنجی به دل خرابۀ شام

در شام شدم سفیر اسلام

من زینب دیگر حسینم

من سورۀ کوثر حسینم

روح و شرف و قیام دارم

یک کرب و بلا پیام دارم

نور شهداست هالۀ من

شمشیر خداست نالۀ من

احیاگر عشق و شور و حالم

قرآن حسین خطّ و خالم

عشق آمده سر فراز از من

عبّاس کشیده ناز از من

گردونۀ صبر پای بستم

گلبوسۀ حور روی دستم

از وادی کربلا خروجم

تا شام بلا چهل عروجم

ماه رخ من که بی قرینه است

خورشید گرفتۀ مدینه است

هر چند که دختر حسینم

آیینۀ مادر حسینم

بگذاشته بر تنم نشانه

کعب نی و سنگ و تازیانه

صد کوه بلا به دوش بردم

خم گشتم و سر فراز مردم

عالم همه کربلای من بود

زینب سپر بلای من بود

من یاس کبود باغ نورم

در خاک خرابه نخل طورم

نفرین هماره باد بر شام

و الله مرا زدند در شام

کردند ز غم کباب ما را

بستند به یک طناب ما را

با آنکه عزیز بو ترابم

بردند به مجلس شرابم

آنشب که پدر به خوابم آمد

خورشید سحر به خوابم آمد

لب تشنه به خواب، آب دیدم

گمگشتۀ خود به خواب دیدم

جان کرده چه کس نثار حق؟ من

خورشید که دیده در طبق؟ من

من حنجر پاره پاره دیدم

در دامن خود ستاره دیدم

از دیده بسی گهر گرفتم

چون روح ورا به بر گرفتم

با گریه عقیق سرخ سفتم

حرف دل خود به دوست گفتم

کی حسن تو آیت خدایی

کار تو همیشه دلربائی

بگذار سرت به بر بگیرم

یک بوسه بگیرم و بمیرم

یک بوسه گرفت و داد هستش

افتاد سر پدر ز دستش

بر چرخ، بلند این ندا شد

بلبل به کنار گل فدا شد

یک بوسه گرفت و گفت بدرود

این رمز کمال و عاشقی بود