امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
آثار
نخل میثم
زندگی نامه
زندگی نامه استاد
مصاحبه با استاد
نصایح
فرزند استاد
گالری عکس
استاد حاج غلام رضا سازگار
هیئت ذبیح العطشان
ذاکرین اهل بیت
شاعران آئینی
هیئت ذبیح العطشان
کلیپ تصویری هیئت
گالری هیئت ذبیح العطشان
زمان، مکان و برنامه هیئت
ارتباط با ما
نکات مداحی
آموزش مداحی
ثبت نام کلاس های مداحی
آسیب شناسی مداحی
پیامهای کاربران
پرسش و پاسخ
اشعار جدید استاد
کلام استاد
اشعار زهیر سازگار
اشعار برگزیده این ماه
پیوندها
مرثیه ومصیبت
سینهها مانـده پـر از نالۀ نشنیده هنوز
شهر زیبای مدینه شده آبستن (بحرطویل)
رباعی ها
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
چه زود گشت فراموش حکم داورشان
ای ز نبی ربوده دل، روی خدا نمای تو
من پسر خون خدا مهدی ام
منکران قتل زهرا گوش گوش
بت پرستان کعبه توحید را آذر زدند
زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد
حلقه انگشتر دین را نگین افتاده بود
دردا که پیر گشتم، در موسم جوانی
تو در بیت ولایت بعد مادر مادری زینب
اکردشمن کند نقش زمینم
ای همه شب به گوش تو، گریه بی صدای من
قرن ها بر عترت و قرآن ستم بسیار شد
ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر خجل
هنوز می رسد از پشت در صدات به گوشم
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
دارد نشانـه از حـرم بـی نشانه ات
مهر و مه آیتی از مصحف رخسار تواند
جگرم خون و دلم سر به گریبان علی است
اگر چه خصم، درِ خانه ریخت بر سر من
اگر چه هر شب و هر روز گریـه شـد کارم
ای بـه هـر دیده اشکِ دیدۀ تو
آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه"
زینب! مبـاد شکـوه ز بـیمادری کنی
خورشیـدوار سـر کشد از دل شرارهام
تــا قــلب مــن نگشتـه از غصّه پاره مادر!
دامـن پــر از ستـاره بـه خـون جگر کنم
اگر کشند در این بیت وحی صدبارم
من اولین شهیدۀ راه ولایتم
چو دید نقش زمین همسر جوانش را
با گریه عقده از دل من وا نمیشود
هزار بار شکستند رکن مولا را
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
چو بسمل میزنی در هر نفس بال و پری مادر
دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من
بگذاشت سر به خاک مگر همسر علی؟
رفتی و مانده در دلم نالۀ بیصدای تو
اهل جحیم، شعله بـه باغ جنان زدند
دیگر کسـی نمیزنـد از بیتِ ما دری
گفتی صدف شکست، بگو گوهرش چه شد؟
اجـر و پــاداش رسالت، شعلـۀ آذر نبود
جان مادر! چند روزی چهره پوشیدی ز من
رفتـی مــرا بــه وادی غــم واگـذاشتی
اشک مـن امشب گلاب تـربت یارم شده
خصم دون تـا راه بـر صدیقه اطهر گرفت
امـام خانـهنشیـن مـدینـه! شوهـر مـن!
مـن از شـام زفـاف خـود فـدایی علـی بـودم
یار غریب تو منم یا علی
من پسر خون خدا مهدی ام
اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را
باغ بهشت وحی را نخل به خون کشیده ام
شیطان به بیت حی تعالی چه می کند ؟
نام گل بردی و بلبل گشت خاموش ای بلال
لاله ها پژمرد بلبل را دگر آوا نبود
در شهادت حضرت محسن علیه السلام
مدینه غرق ماتم بود و دلها خانه غم بود
ای اهل دل را جنّة الاعلا مدینه
مدینه
حضرت مهدی(علیه السلام) با مادر
مدینه شهر نبی تربت چهار امام
امشب به نخل آرزویم برگ پیداست
متاب ماه که گردیده ماه من خاموش
دیده شد دریای اشک و عقده از دل وا نشد
این اشک نیست گشته روان از دو دیدهام
چون دعا گویم که برخیزد ز بستر یار من
دشمن میان کوچه چو بگرفت بر تو راه
خموشم و نَفَسَم در شماره افتاده
به زانو سر نهادم خو گرفتم با غمت مادر
لاله وَحیَم که پیغمبر شکفت از بوی من
تا نهان زیر گِلت رعنا کردم
بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را
گفتم از درد نهان یار به من میگوید
تا چند کشم هر سو این قد کمانی را
بعد عمری خون دل حقّت ادا شد یا محمّد (ص)
کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع
روبهان بر همسر شیر خدا سیلی زدند
دست دشمن یار تنهای مرا از من گرفت
مرغ بهشت وحیم و سوخته آشیانه ام
من با دم تیغم شهادت آفریدم
بیتو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی
الهی چشم دشمن هم نبیند آنچه من دیدم
پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می روی
مقصود خصم کشتن بانوی خانه بود
بت پرستان شعله بر باب الله اکبر زدند
حملۀ شیطان کجا باب الله اکبر کجا
قلب سلاله های پیمبر کباب شد
خزان به جنگ گل داغدار می آید
دخترم تو به من بابا بگو
زسیل اشک چو نخل خمیده بر لب جویم
پیری توان گرفت به فصل جوانیم
کوبکو منزل به منزل دیده را دریا کنم
گلزار آرزویم یکباره شد خزانی
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمۀ جوئی
ای که شجاعت آورد چهره به خاک پای تو
میان جمع تنها سوختم جون شمع مخفل ها
لاله زار وحی را دودی سیه پوشیده بود
غرقم به موج غصه و مرگ است ساحلم
بیمارت ای علی جان جز نیمه جان ندارد
تو از ما اهلبیتی گفت بابم مصطفی سلمان
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد
همه جا تیرگی از دود سیاه غم بود
ای غریب وطن ای خانه نشین شوهر من
خزان غم به هنگام بهاران داد بر بادم
به وقت مرگ پر کردم زخون چشم تر خود را
آن شب که شب از صبح محشر تیره تر بود
از چه خاموشید ای سادات، زهرا کشته شد
دشمن میان کوچه چو بگرفت بر تو راه
پیغمبری که یک عمر غمخوار امتش بود
به یاد یار غریبی دلم بهانه گرفت
هر گه که یاد آرم زین آستانه مادر
چاک شد قلب من از غصه چو پیراهن من
زغصّه گشته تمام وجود من فریاد
من آن بی بال و پر مرغم که تو بال و پرم بودی
تا تیر غمت قلب مرا کرده نشانه
چوشمع سوخته نشنیده مانده بی تو صدایم
بسوز ای دل، بزن شراره
دوستان با گل جفای خار را باور کنید
شب است و دامن صحرا و اشک دیدۀ من
هر شب ستاره ریزم و شب را سحر کنم
مدینه در کجا گم کرده ماهت اختر خود را
شنیدم که بعد از وفات بتول
مدینه، صفا بخش جان و دلم
خطاب به مدینه
قبرستان بقیع
زائرین قبر من، دست خدا همراهتان
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
گل پژمرده از بیداد، مادر
تمام شمع وجود تو آب شد مادر
شب بود و چشم خفتگان در خواب خوش بود
همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو
دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود
مدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود(اولین شهید ولایت (حضرت محسن علیه السلام))
سرشک سُرخم به رُخ روانه
شهر، از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود
دیو را با خانه ی انسیّه الحورا چه کار؟
ای با تمام هستی خود یاور علی
مدینه در غم ختم رسل عزادار است
درد مرا دو دیده ی خونبار شاهد است
در حقیقت با حقیقت دشمنت بیگانه بود
خزان به باغ بی خزان به حیله حمله ور شده
منم تنهای تنها و تویی تنهاترین یارم
علی است کعبه و بیت گلین اوست مطاف(هفت طواف حضرت زهرا سلام الله علیها)
دامن فردوس و دود، چگونه باور کنم؟
از غدیر چو پایان یافت هفتاد و دو روز(در شهادت حضرت محسن علیه السلام)
در نفس شعله ی جگر دارم
مدینه! راست بگو نخل هایت از چه خمیده؟
شنیدی حمله بر تنها گلِ بستان حیدر شد
دست دشمن بر ستم وا شد نمی دانم چرا
تیره گی با جلوه ی داور نمی دانم چه کرد
جهادِ فاطمه بر یاری امامش بود
ای مسجد النبی گل نیلوفرت چه شد؟
در گلبن وحی، رکن دین افتاده(رباعیات حضرت زهرا(س))
مدینه مرکز پیکار نا برابر بود
اگر به جای علی دیگری امام نمی شد
سینه ها مانده پر از ناله نشنیده هنوز
مدینه ابستن بیدا بود
مدینه مرده و اهل مدینه مرده ترند
من از شام زفاف خود فدایی علی بودم
امام خانه نشین مدینه! شوهر من!
خصم دون تا راه بر صدیقه اطهر گرفت
اشک من امشب گلاب تربت یارم شده
رفتی مرا به وادی غم واگذاشتی
اجر و پاداش رسالت شعله اذر نبود
آمار
آمار