امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
می اشگ و، دیده جام و، دل سبویم

 

می اشگ و، دیده جام و، دل سبویم

بده ساقی از این می شستشویم

نگویم با تو غیر از تو کلامی

اگر بخشی مجال گفتگویم

به رویم هیچ ناوردی که خارم

رهم دادی که پای گُل برویم

اگر می خواستی از خود برانی

کجا در باز می کردی به رویم؟

زخاکت ساختم با اشگ خود گِل

که بر رو باشد این گِل آبرویم

چه غم گر کو به کویم می برد باد

که هر سو رو کنم زین خاک کویم

به بوی عطر جنّت می کنم ناز

اگر خاک حریمت را ببویم

سرشک از دیده ام جاری است امّا

صدای گریه مانده در گلویم

نمی دانم که فردای قیامت

کجا گم کرده ی خود را بجویم

مگر آن روز ای چشم الهی

تو چشم از لطف بگشایی به سویم

به جام خالی ام یک قطره افشان

که صد دریا بجوشد از سبویم

کرم کن «میثم» دار تو باشم

همین است و همین است آرزویم