امروز سه شنبه ، ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
می زند نیش سکوتت به دل من، پسرم (مرثیه)

 

 

می زند نیش سکوتت به دل من، پسرم 
لب گشا کُشت مرا خنده دشمن، پسرم


چشم خود واکن و یک بار دگر حرف بزن
از لب تشنه و سنگینی آهن، پسرم


بی تو از دیدۀ من قوّۀ بینائی رفت
در عوض دیدۀ دشمن شده روشن، پسرم


داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند
آنکه بگذاشته داغت بدل من، پسرم


پاره های تنت افتاده به هر سو گوئی
برگ گل ریخته در دامن گلشن، پسرم


کس ندیده است که از تیغ هزاران جلّاد
اینهمه زخم رسد بر تن یک تن، پسرم


تو ذبیح من و من تن صد چاک تو را
هدیه دادم به ره خالق ذُالمن پسرم


نتوان گفت که از داغ تو بر من چه گذشت
هیچکس را نَبُوَد تاب شنیدن، پسرم


بوده حرف دل من بر لب «میثم» ز آنرو
سیل خون ریخته از دیده بدامن، پسرم