امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
من کیستم سلاله ی دامان کوثرم

 

من کیستم سلاله ی دامان کوثرم

من زینب سه ساله ی زهرای اطهرم

آیینه ی تمام نمایی زفاطمه

نیلوفری به گلبن یاس پیمبرم

باب الحسین فاطمه باب الحوائجم

بر سه امام، عمّه و فرزند و خواهرم

از جانب امام زمام سفیر شام

تنها نه یک سفیر که پیغام آورم

از کودکی مجاهد راه خدا شدم

گویی برای کرب و بلا زاد مادرم

قد،م کمان و آه بود تیر و ناله تیغ

فرمانه ی حسینم و اشگ است لشگرم

دشمن هماره داشته وحشت زاشگ من

شاهد رخ کبود و سیاهیّ پیکرم

روز است جای، در بغل زین العابدین

شب ها به روی دامن زینب بود سرم

قرآن کوچکی به روی دست اهل بیت

آیات، نقش بوسه ی بابا به منظرم

تا بنگرید فاتح پیروز شام کیست

یک لحظه رو کنید به قبر مطهّرم

هم سنگر سه ساله ی زینب پس از حسین

کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم

گر رو به سوی حشر نیارید اهل بیت

من یک تنه شفیعه ی فردای محشرم

جای کفن یه پیکر رنجور وقت رفن

پیراهن اسیری من بود در برم

گردیده شاه شام، ذلیل جلالتم

لرزیده کاخ عزّت او در برابرم

سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار

آیینه دار قاسم و عبّاس و اکبرم

افتاد عکس فاطمه در ماه عارضم

سیلی زدند بس که به روی منورم

پای سر پدر، زدن دختر یتیم

من از بین امیّه همین بود باورم

رخسار زرد، سرخ زخون سرم شده

لب های خشک، تر شده از دیده ی ترم

سنگی نخورده بر سرم از بام های شام

آمد به فرق، بار دگر سنگ دیگرم

آن شب به یاد فاطمه تا صبح گریه کرد

زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم

«میثم» بخوان هماره که تأثیر نظم توست

از سوز سینه و نفس روح پرورم