امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
نه آن طاقت که برگردم تنت بر جای بگذارم

 

 

نه آن طاقت که برگردم تنت بر جای بگذارم
نه قوت تا که جسمت را ز روی خاک بردارم


الا ای مونس تنهائیم در بین دشمنها
چگونه در میان دشمنان تنهات بگذارم


مخور غم گر قیامت متصل گردیده بر سجده
که پیش تیر دشمن من رکوعش را بجا آرم


تو بعد از من نماندی تا تنم از خاک برداری
مرا مهلت نباشد تا تو را بر خاک بسپارم


اگر تا صبح محشر در کنار کشته ات باشم
به هر زخمت هزاران بار جای اشک خون بارم


جراحات تنت آنقدر بسیارند، عبّاسم
که ممکن نیست زخمت را بشویم یا که بشمارم


چنان بی تو به چشمم ملک هستی تیره گردیده
که گوئی روز روشن آسمان را دود پندارم


الهی «میثم» دلخسته ام اشک مرا خون کن

که شرح این مصیبت را به خون دیده بنگارم