امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
پیشانی و سنگ لب‌بام است اینجا

 


دروازه شام

 

 

پیشانی و سنگ لب‌بام است اینجا

 

رقص و کف و تبریک و دشنام است اینجا

 

شهر اسارت، شهر سرهای بریده

 

روزش چو شب بادا سیه؛ شام است اینجا

 

یک سو دف و چنگ و نی و ساز و رباب است

 

یک سو به نوک نیزه هجده آفتاب است

 

****

 

خیزد ز نوک نیزه‌ها آوای قرآن

 

ای وای من! خاکستر و سیمای قرآن

 

ای کاش چشمم کور گردد تا نبینم

 

بالای نی خون ریزد از سیمای قرآن

 

لب‌ها خورد بر هم بسان چوبۀ خشک

 

از زلف خونینش نسیم آرد بوی مشک

 

این سر چراغ و چشم خیرالمرسلین است

 

آیینۀ روی امیرالمؤمنین است

 

بر جای‌جایش جای لب‌های محمّد

 

در حرف‌حرفش ذکر رب‌العالمین است

 

مهر جهان‌افروز عاشوراست این سر

 

قـرآنِ روی دامن زهراست این سر

 

****

 

ماهی که خورشید آورد بر او توسل

 

بر مِهر رویش گرد ره، بر گردنش غل

 

خون می‌چکد از گردن و از ساق پایش

 

سنگ آیدش از بام‌، جای لاله و گل

 

مشکل‌گشا بود و هزاران مشکلش بود

 

زخم‌زبان‌هـا مرهـم زخـم دلـش بود

 

****

 

خورشید، روی ناقۀ عریان نشسته

 

دشمن به دورش پای‌کوب، او دست‌بسته

 

کس بر سر بازار شام از او نپرسید

 

ای یوسف زهرا چرا فرقت شکسته؟

 

انگار می‌بینم سر فرزند زهرا

 

بر نوک نی می‌گرید و می‌بیند او را

 

****

 

شام است یا صحرای عاشوراست اینجا؟

 

یا صبح روز محشر کبراست اینجا؟

 

ای شامیان تا چند شادی پای این سر؟

 

شرم و حیا کو؟! مادرش زهراست اینجا

 

بـر برگ‌هــای سوختـه آذر نریزید

 

این سورۀ نور است؛ خاکستر نریزید

 

****

 

کی گفته شهر خویش را آیین ببندید؟

 

جور و ستم بر آل پیغمبر پسندید

 

ای خون به جای اشکتان جاری ز دیده

 

کمتر به اشک زینب کبری بخندید

 

پیغمبـر اسلام را خـون در دوعیــن است

 

تبریک از چه؟! آخر این رأس حسین است

 

****

 

کاش از تمام آسمان‌ها خون ببارد

 

جای نفس از دل، زمین آتش برآرد

 

ای وارثان کینه و بغض سقیفه

 

طفل سه‌ساله طاقت سیلی ندارد

 

زخم‌زبان‌هـا بـر جگرها نیشتر شد

 

بیداد شام از کربلا هم بیشتر شد