امروز جمعه ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رفت با رفتنت از دست قرارم پسرم

رفــت بـــا رفتنت از دسـت قـــــرارم پسرم

کـاش جـان بـر سر نعشت بسپارم پسرم

چـه کنـم چهـره گـذارم بــه روی سینـۀ تو

یــا ســرت را بــه روی سینه گذارم پسرم

قسمتـم بـــود کــــه دور تــن صـد پــارۀ تو

قـــاتلت خنــدد و مـن اشـک ببــارم پسرم

جگــرم ســـوخت ز داغ تـــــو و بـــایـد تنها

بیـن دشمـن ز جگـــر نـــالـه بـــرآرم پسرم

من نشستم سـر نعش تو، تو خفتی روی خاک

کــاش می‌شـد بنشینی بــه کنارم پسرم

بــا چـــه حــــالـی بدنت را بگـــذارم بــروم

بــا چــه رویــی بـه حـرم روی بیـارم پسرم

آنقـدر ریختی از هـم که دگر ممکن نیست

زخـــم‌هـــای بـــدنـت را بشـمـــارم پسـرم

آنچنـان بی‌تـو شـده روز بـه چشمم تاریک

کــه تفـــاوت نکنـــد لیــــل و نهـارم پسرم

آب هــم گـــر بخــــورم بـــاز دلم می‌سوزد

چـه کنـم مـن به جگـر داغ تــو دارم پسرم

بس‌که افروخته و سوخته و ساخته است

نظم «میثم» شده کوهی ز شرارم پسرم