هر جا سخن از زینب و دروازه شام است ساکت بـه تماشـا ننشینید، حـرام اسـت دستی که به سر میزنی از این غم عظمی یادآور فرق سر و سنگ لب بام است یک سر به سر نیزه عیان است ببینید مانند هلال است ولی ماه تمام است هجده قمر از نوک سنان تابد و مردم پرسند ز هم: پس سر عباس کدام است؟ مردم نزنید از همه سو سنگ بر این سر والله امام است امـام است امـام است زوّار بـرادر شـده بـر نـی سرِ عباس هم اشک به رخ، هم به لبش عرض سلام است هر کوچه پر از هلهله و خنده و شادی است از شـام بپـرسید مگـر عید صیام است؟ بـا یـاد سر و چوب و لب و ناله زینب انگار جهان در نظرم مجلس شام است بایـد همـه از مـرد و زن شـام بپرسید ناموس الهی ز چه در محضر عام است؟ هرخانه که در سوگ حسین است سیهپوش «میثم» در آن خانه غلام است غلام است