امروز سه شنبه ، ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
سقّا بـه غیر خون جگر در بصر نـداشت

 

 

سقّا بـه غیر خون جگر در بصر نـداشت 
آبی که چشم خود کند از گریه تر، نداشت 
پـوشید چشم از سـر و از دامـن حسین 
تا دست داشت در بدنش، دست بر نداشت 
دریـا نگـه بـه داغ لب خشـک او نکرد 
آب از شــرارة جگــر او خبـر نداشت 
تاریخ شاهد است که در عمر خود حسین! 
بعد از حسن بـرادر از او خوب‌تـر نداشت 
باران تیـر دشمـن و او پیـش روی دوست 
جز چشم ودست وسینه وصورت سپرنداشت 
دست امـام بـود و دو دستش ز تـن فتـاد 
چشم حسین بود، ولی چشم و سر نداشت 
از شیـرخوارگـی دل او را حسیـن بـرد 
حتی قرار بـر سرِ دستِ پــدر نـداشت 
هجده ستاره داشت سر نیزه‌ها حسین! 
مثـل سـر بریـدة او یک قمـر نـداشت 
وقتی که عکس تشنه لبان را در آب دید 
از بس که سوخت اشک خجالت دگرنداشت 
از آه او اگـر دلـش آتـش نمی‌گــرفت 
اینقــدر ســوز سینه «میثم» اثر نداشت