ترکیببندحضرت علیاصغر
بند اول
سلام بر من و بر خون پاک حنجر من
کز آن خضاب شده روی حی داور من
من آن مجاهد ششماهۀ شهید استم
که روی شانۀ خون خداست سنگر من
به خون حنجـر مـن یافت آبرو اسلام
سپـاه کفـر، زمین خـورد در برابر من
به غیـر تیـر سهشعبـه کسی نمیداند
چـه کـرد بــا دل بابا نگـاه آخـر من
مـرا درون حرمخـانۀ امـامحسین
بـرای کـربوبــلا پروریـد مـادر من
تبسمم به پدر گفـت ای پدر تبریک!
که شد شراب شهادت نصیب ساغر من
چنانکـه مـن بـه جمـال پدر خـدا دیدم
حسیـن دیـد خـدا را بـه مــاه منظر من
اگرچه آب خورد نخل دین ز خون شهید
بقای خون شهیـد است خون حنجر من
حسین، ذبح عظیم است من ذبیح حسین
به پاس خون خدا گشتهام مسیح حسین
بند دوم
عبادت است به دریای خون عبادت من
شهادت است به دوش پدر ولادت من
به سیدالشهدا، شخص سیدالشهدا
به روز حشر، کند فخر بـر سیادت من
اگرچـه کودکـم امـا همـه سرافـرازان
سرآورنـد فــرود از پــی ارادت مــن
حسین، خون مرا سوی آسمان پاشید
که آسمان شـده سجادۀ عبـادت من
به حق، حیات دهد خون حنجرم گرچه
چهارده سده بگذشتـه از شهادت من
مرا به وادی خون ننگرید کودک شیر
که چون حسین، کرم بود و هست عادت من
ز دوش خون خدا پر زدم به سوی خدا
سلام اهـل سعادت بـه این سعادت من
گلوی تشنه به تیر سهشعبه خنده زدن
حکایتیست ز جانبـازی و رشـادت من
قسم به حنجر خونین و روی گلگونم
بس است بهر شهادت دو قطرۀ خونم
بند سوم
اگر چه هُرم عطش کرده همچنان آبم
کمـان حرملـه بـا تیــر کـرد سیرابم
شبـم بـه دامن مادر نبـود خواب ولی
چـه زود بـرد سرِ شانـۀ پـدر خـوابم
دگر نبـود بـه تیـر سهشعبهام حاجت
که شعلههای عطش کرده بود بیتابم
دمی که خون ز گلویم روانه شد، گفتم:
خدای من! پـدرم را چگونـه دریـابم؟
از آن بـه شانۀ خون خدا زدم لبخنـد
که داد فاطمه بـا دست خویشتن آبم
به قبر گمشـدهام حـاجت آورید همه
که قبـر گمشـدهام هست سینـۀ بابم
فقط نه خون حسینم، خدای را خونم
فقط نه بـاب مـرادم، حسیـن را بابم
ز زخم تیـر نه! بـر غربت پـدر بـاشد
اگر ز دیـده روان اسـت گوهـر نابـم
به اشک و خون بنویسید با هزاران دست
که تیـر، راه نفس بـر گلـوی اصغر بست
بند چهارم
دلم چـو وادی تفتیـده، دیده دریایی
ز زخم حنجر من خون گرفت زیبایی
بیـا ز خیمـه برون مـادرم! تماشا کن
ببین چگونـه شـده اصغرت تماشایی
دگــر بـه صـورت بـابـا نگـاه نتوانم
که تشنگی ز دو چشمم گرفته بینایی
گلـو شکافتــه امــا هنــوز سربـازم
اگرچـه نیست دگـر در تنم توانـایی
به خون حنجر مـن افتخار کن مادر!
که من همیشه حسینی شدم تو زهرایی
مرا چو محسن خود فاطمه بغل گیرد
کنـد بـه جـانب جنت چو راهپیمایی
سخن ز خندۀ فتح خداست بر لب من
به هـر کجـا شهـدا راست گردِ هم آیی
قسم به دامن مـادر بـرای کشته شدن
نبــود خوبتــر از شانـۀ پـدر جـایی
گلوی خویش به تیر عدو سپر کردم
به روی دست پـدر یـاری پدر کردم
بند پنجم
عطش ز آب روان خوشتر است و تیر از شیر
چه خوب شد گلویم را شکافتی ای تیر
تمـام مصـحف خـونین کربــلا گردیـد
به تیر حرمله بـا خون حلـق من تفسیر
به خون من بنویسیـد طفـل را این قوم
به روی دست پـدر میکشند بـیتقصیر
سرم به پوست شد آویز و کس نمیداند
که تیر، حلق مرا پاره کـرده یـا شمشیر
فشاند خون مرا بر سما امام حسین
که ای خدا به تو تقدیم میکنم؛ تو بگیر
همین که تیر به حلقم نشست، بر پدرم-
پیـام تسلیـت آمـد ز سـوی حی قدیـر
ندا رسید که غمگین مشو حسین عزیز!
که در بهشت، خدا میدهد به اصغر، شیر
به روی دست پدر تا به تیـر، خنده زدم
ملائکـه همــه گفتنـد یکصــدا تکبیـر
همـاره شامـل حـالش دعــای اصغر تو
که «میثم» است مصیبتسرای اصغر تو