امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
سلام بر من و میلاد روح پرور من(مصیبت)

 

سلام بر من و میلاد روح پرور من

درود بر من و بر لحظه های آخر من

من آن سه ساله اسیرم که بوده در همه عمر

به روی دامن فرزند فاطمه سر من

اگر چه زینت آغوش اُمّ اسحاقم

قسم به ذات خدا فاطمه است مادر من

سفیر خون خدایم سفارتم در شام

امیر لشگر اشگم خرابه سنگر من

شبیه فاطمه و زینب و سکینهشدم

گواه، منظر حسن و تن مطهّر من

چهار ساله ام و با غمی چهل ساله

زمانه ریخته خون جگر به ساغر

به هر مشاهده می دید چشم ثارالله

جمال فاطمه در عارض منوّر من

به جنگ پور معاویّه آمدم در شام

خدنگ ناله، کمان آه اشگ، لشگر من

شهامت و ادب و عشق و استقامت و صبر

کنند یکسره تعظیم در برابر من

گریستم همه شب تا به مرگ خنده زدم

چنان که خنده دم مرگ زد برادر من

شجاعت است برادر، شهامت است پدر

حجاب، مادر من بوده، صبر دختر من

چو آفتاب، فروغم به چهره بود حجاب

نشان سیلی دشمن حجاب دیگر من

به احتضار فتادم زانتظار پدر

نیافت خواب شبی ره به دیده ی تر من

به موج حادثه ها می گرفت دستم را

نبسته بود اگر دست های خواهر من

نبود وعده ی وصلم اگر خرابه ی شام

کنار نعش پدر مانده بود پیکر من

سلام بر من و حجّ حسینم تا حشر

که بود حجّ عظیم و طواف اکبر من

سلام بر من و حجّم که شد خرابه ی شام

مطاف من عرفات و مقام و مشعر من

به دور رأس پدر هفت بار گردیدم

طواف کعبه کجا و طواف دلبر من

در این خرابه زیارت کنید زهرا را

که روح فاطمه ی طاهره است در بر من

نشانه ایست زمیراث مادرم زهرا

اگر کبود شده عارض منوّر من

سرشک غربت زینب خرابه را می شست

چو خاک ریخت دل شب به جسم لاغر من

نه این خرابه که در هر دلی مراست مزار

نه شهر شام که عالم بود مسخّر من

مزار و بقعه ی من طعنه می زند به بهشت

کجاست تا که شود کور خصم کافر من

به شام رایحه ی خاک کربلا شنوید

کنار تربت پاکیزه و مطهّر من

گرفته ماه زخم، زینت پدر گردیده

اگر چه رفت به غارت تمام زیور من

وضو زاشگ گرفتم پی نماز وصال

وصال بود جواب سلام آخر من

کبودی رخ خود تا نهان کنم زپدر

هزار حیف که بر سر نبود معجر من

حسین بود، طپش سینه ی تنگم

حسین بود نفس های روح پرور من

رواق کوچک من از جهان بزرگ تر است

وجود، گم شده در کلبه ی محقّر من

شرار ناله ام از سوز «میثم» است بلند

که بیت بیت بود ناله ی مکرّر من