امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
سر از تن جدا دیشب چرا از ما جدا بودی

سـر از تـن جـدا دیشـب چــرا از مــا جــدا بودی

دو روز از مــا جـــدا بــودی کجـا بودی کجـا بودی

بـــه جــای مُشـک پاشیدند بر موی تو خـاکستر

بهشت مـن مگـــر در گـــوشۀ مطبــخ‌سـرا بودی

ز یـــادت لحظـــه‌ای غــافل نگـردیدیم دیشــب را

یقـین دارم تـــو هم هر جا که بودی یـاد ما بودی

ز شهـــر کـــوفه می‌دیدم تو را با چشم زهرایی

کـــه دیشـــب میــزبان مــــادرت در کــربلا بودی

هــــلال مـــن بــوقت ظهـر نـوک نی درخشیـدی

تــو که دیشب نهان در زیر سنـگ و نیزه‌ها بودی

نــه در مطبــــخ نـــه روی دامـن قــاتل یقین دارم

کــه هــم در قلب زینب هـم در آغوش خدا بودی

دل شـب در نمـــاز شـب تو را دیشب دعا کردم

یقیـــن دارم تـــو هـم تا صبح مشغول دعـا بودی

قـرار این بود ما با هم در ایـن ره هم‌سفر باشیم

چـــرا از کـــــربلا تـــا کـــوفه از زینـب جدا بــودی

چـــه شــد ای آفتــاب من هـلال نیزه‌ها گشتی

تـــو کــه مثـل ستاره روی دوش مصطفی بـودی

به پیری هم نمی‌گیریم سوز از سینه‌ات «میثم»

کـــه تـــو از خُـــردسالی بهـر ما نوحه‌سرا بودی