امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
سرم چه قابل خاک تو سر کجا تو کجا؟

 


در مدح حضرت اباالفضل

سرم چه قابل خاک تو سر کجا تو کجا؟ 
گهـر بـه پـات بریزم گهر کجا تو کجا؟ 
تو آفتـاب جهـانی قمـر کجـا تو کجا؟ 
فراتر از بشـر استـی بشر کجا تو کجا؟ 

تـو سـرو بـاغ هـدایت حدیقۀ یاسی 
تو یک حسین ز پا تا به سر تو عبّاسی 

****

قیام توست قیامت، قیـامتت نازم 
مرام توست کرامت، کرامتت نازم 
پیِ امــامِ امامت، امــامتت نازم 
به هر دلیت اقامت، اقامتت نازم 

!چراغ و چشم ولایت گل و گلاب علی 
!مـه دو فاطمـه، بیـن دو آفتاب علی 

تو خیل هاشمیان را ستارۀ سحـری 
تو آفتاب جهانی، که گفته تو قمری 
علیـت بـاب و عزیــز دل پیـامبری 
به مرتضی پسری و به عالمی پدری 

چنـان ز کـام تو آب حیات می‌جوشد 
که خضر از لب خشکت گلاب می‌نوشد 

****

تـو مـاه امّ‌‌بنینـی، بنیـن به قربانت 
تمام خلـق زمـان و زمین به قربانت 
ملک، بشر ز یسار و یمین به قربانت 
تمام هستـیِ هست‌آفرین به قربانت 

ز دست‌هـای تو گلبوسۀ علی روید 
همان سزد که ولی اللّهت ولی گوید 

مـزار تــوست چــراغ دل مسلمــان‌ها 
به حضــرتت متــوسل شوند سلمـان‌ها 
کم است اگر چه شود خاک زائرت جان‌ها 
مقــام تـوست فراتــر ز وهــم انسان‌ها 

جلالت تو کجا ما کجا؟ «بنفسی انت» 
امـام گفت تو را «یا اخا بنفسی انت» 

****

تو با دو دست جدا از بـدن کنی اعجاز 
تـو بـا ملائکـه در آسمـان کنـی پرواز 
ادب بـه خـاک درت ایستـاده بهر نماز 
به دامن کرمت دست عالمی است دراز 

!جـواب تـوست به هر سائلی جواب حسین 
!که گشته نام خوشت هم عدد به «باب حسین» 

گره‌گشاست دو دستِ ز تـنْ بریدۀ تو 
سلام یوسف زهرا بـه دست و دیدۀ تو 
درود بر تن در خاک و خون‌کشیدۀ تو 
جهـان پـر است ز فریـادِ ناشنیدۀ تو 

چه قرن‌ها که به هر نسل گفتگو داری 
هنـوز زمزمـۀ «اِنْ قَطعتُمـوا» داری 

****

!تو را به امّ‌‌بنین مادرت قسم عباس 
!تو را به مرتبۀ خواهرت قسم عباس 
!تو را به حق جراحات پیکرت عباس 
!تو را به خون گلوی برادرت عباس 

مرا ز من بستان و از آن خود گردان 
کرم نمـا و سگِ آستان خود گردان 

نشان سجده نشانـی است از عبادت تو 
شهــادت تــو بــوَد بهترین ولادت تو 
کرم، سجیّه و احسان و جود، عادت تو 
سلامِ آب بـــه آقایــی و سیــادت تو 

هنوز علقمه گوید درود بر صبرت 
هنوز حضرت زهراست زائر قبرت 

****

تو مـرد غیــرت و مهــر و وفـا و ایثاری 
تو همچنــان پــدرت حیـدری و کراری 
تو چون حسین، همان خون حیِّ داداری 
تو یـک سپـاه نــداری، ولــی علمداری 

اگر چه دست نداری، حسین را دستی 
سپه نیـاز نداری که خود سپاه استی 

قسم به آنچه که بود و قسم به آنچه که هست 
تو با خدای خـودت دادی از ولادت، دست 
خـدا زمـام دل خلـق را بـه زلـف تو بست 
اگر چه دست تو از تن فتاد و فرق شکست 

!به دست‌وچشم وسرت می‌خورم قسم عباس 
!کـه در تمـام شهیـدان تویی علم عباس 

****

سلامِ کعبه به صحن و حریم محترمت 
پیمبــران خداینــد زائــرِ حــرمت 
به خود همیشه ببالد کرامت از کرمت 
خدا گواست که باشد ثنای خلق، کمت 

شـود ز کـوه غمت قامتِ امامت، خم 
برای گفتنِ مدحت چه آورد «میثم»؟