امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
شهر، از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود

 

شهر، از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود

بین روبه صفتان شیر خدا تنها بود

باب وحی از ستم اهل جهنّم می سوخت

شعله اش در جگر سوخته ی مولا بود

تا شود شعله ی آن آتش سوزان خاموش

عوض آب روان علی دریا بود

یاس سفید که نیلوفری از سیلی شد

اثرش بر گُل رخسار علی پیدا بود

ریخت دشمن به سر همسر مولا، مولا

بازویش بسته و چشمش به سوی زهرا بود

هر که دشمن به علی بود به زهرا می زد

عصمت الله زدن اجر ذوی القربی بود

چار کودک به سوی مادرشان بود نگاه

نگه فاطمه سوی حرم بابا بود

در که شد باز نفس در دل محسن پیچید

آه نشنیده ی او ناله ی یا اُمّا بود

دشمن آن دم که به بیت علوی برد هجوم

در آتش زده با فاطمه زیر پا بود

«میثم» آن روز که بازوی علی را بستند

روز بر پا شدن صحنه ی عاشورا بود