امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شکر خدا که آمدم باز به کربلای تو

 

شکر خدا که آمدم باز به کربلای تو

ناله زسوز دل زنم چون نی به نینوای تو

دل زوطن بریده ام رنج سفر کشیده ام

گشته چراغ دیده ام شمع حرمسرای تو

مهر تو سرنوشت من محبّتت سرشت من

ای همه ی بهشت من تربت باصفای تو

شعله بزن به سینه ام اشگ بده به دیده ام

سوز بده که دم به دم گریه کنم برای تو

گاه به زیر سنگ ها می نگرم به خون تو

گاه زنوک نیزه ها می شنوم صدای تو

ناله ی متّصل کنم گریه زسوز دل کنم

اشگ دو دیده ام بود مرهم زخم های تو

آمده ام زگرد ره تا به کنار قتلگه

از لب تشنه بشنوم زمزمه ی دعای تو

آمده ام به علقمه تا به حضور فاطمه

بوسه زنم به بازوی ساقی با وفای تو

وقت بریدن سرت پیش دو چشم مادرت

تیغ گریست در کف قاتل بی حیای تو

تو سرخ زلاله ای رسول را سلاله ای

چرا به خون خضاب شد صورت دل ربای تو

زخم به روی زخم تو داغ به روی داغ ما

سوخته نخل «میثم» از قصّه ی کربلای تو