امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعله گشته در گلو آوای من(طلوع محرّم)

 

شعله گشته در گلو آوای من

باز ماه ماتم آمد وای من

ماهِ خون و ماه اشگ و ماه آه

جامه ی گردون شده از غم سیاه

ماهِ در سوز درون افروختن

شمع گشتن، آب گشتن، سوختن

ماهِ در راه خدا فانی شدن

در منای دوست قربانی شدن

ماه حرّ و عباس و جون و بُریر

ماه حجّاج ابن مسروق و زهیر

ماهِ از خون دست و پا کردن خضاب

ماه یک دریا عطش در موج آب

ماهِ در امواج خون سقّا شدن

ماه آتش در دل دریا شدن

ماه لبخند وصال طفلِ شیر

برفراز دست بابا پیش تیر

ماهِ ماهِ داغ اکبر دیدن است

ماه در خون غوطه ور گردیدن است

ای هلال خون هِلالم کرده ای

کاهم و کوه مَلالم کرده ای

ماه عاشورا چه با شور آمدی

شعله گشتی از دل طور آمدی

باز خون در چشم دریا تازه شد

داغ ها در قلب زهرا تازه شد

باز شو ای ماه خون ترسم که باز

از عطش سوزند گل های حجاز

داغ ثارالله را احساس کن

گریه بر بی دستی عبّاس کن

ماه خون! امواج دریا را ببین

روی دریا عکس سقّا را ببین

تابش خورشید را خاموش کن

آب آب تشنه گان را گوش کن

ماه خون بازآ که با غم سر کنم

گریه از بهر علی اصغر کنم

ماه خون، خون شو که خونت جوشد زخاک

جسم ثارالله گرد چاک چاک

ماه خون، با شمر بر گو این سخن

ای ستمگر! دخت زهرا را نزن

ماه خون مگذار با تیغ جفا

سر ببرّند از عزیز مصطفی

وای اگر عریان عریان به گودالش کنند

زیر سمّ اسب پامالش کنند

وای اگر در تشنه گی تابش دهند

از دم شمشیرها آبش دهند

وای اگر از زخم های پیکرش

خون بجوشد پیش چشم دخترش

ای محرّم شعله بر عالم زدی

تیر غم بر سینه ی «میثم» زدی