امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعله ی آه، دسته گل، اشگ شده گلاب من

 

شعله ی آه، دسته گل، اشگ شده گلاب من

تا به خرابه سر زند ماه به خون خضاب من

ستاره های سوخته نگه به ماه دوخته

صبح، زره نیامد سر زده آفتاب من

الا نگار نازنین مگر تو گفتی آمّین!

که زود مستجاب شد دعای مستجاب من

سحر به خواب می زدم دو چشم باز خویش را

فدای لحظه ای شوم که آمدی به خواب من

مرا ببخش ای پدر که وقت رفتن سفر

شراره زد به قلب تو صدای آب آب من

سؤال کردم از همه کجاست ماه فاطمه

نداد هیچکس مگر به کعب نی جواب من

گرد و غبار کربلا گشته به رخ نقاب تو

گیسوی خون گرفته شد مقنعه ی حجاب من

من به گلوی خشک تو اشگ فشانم از بصر

یا که تو گریه می کنی بر جگر کباب من

جسم نحیف من در این خرابه دفن می شود

جان شده عازم سفر همره رأس باب من

«میثم» خسته دل بخوان گشته زنظم تو عیان

ناله و سوز و گریه ی بی حساب من