امروز پنج شنبه ، ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
شرارم بر فلک اشگم روانه

 

شرارم بر فلک اشگم روانه

گرفتم در یم خون آشیانه

شهیدم واشهیدا ناله ی دل

حسینم واحسینایم ترانه

زنم یک سو تمام خارها را

که از باغ گلم گیرم نشانه

الا ای سنگ ها با من بنالید

که از آهم کشد آتش زبانه

که غیر از من به رگ های بریده

نهاده بوسه، زیر تازیانه

هُزارانم همه خفتند در خاک

هزاران کوه غم دارم به شانه

روانم در یم خون است و بی او

به سوی شام گردیدم روانه

کنار نعش بابا می کشد خصم

به سیلی ناز طفل نازدانه

دریغا پنجه ی قاتل گره خورد

بر آن مویی که زهرا کرد شانه

محمّد (ص) گریه کن بهر حسینت

که خون توست از حلقش روانه

مران ای ساربان محمل که شویم

گُل خود را به اشگ دانه دانه

گنهکاری بیفشان اشگ «میثم»

که جز این نیست بر عفوت بهانه