امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
تابید هِلال افق ماه محرم

 

 

تابید هِلال افق ماه محرم
گردید دو عالم همه یک خیمۀ ماتم


بر بام جنان گشت بسی رایت غم راست
درباغ جنان سرو قد فاطمه شد خم


سر می کشد از قلب علی شعله بگردون
خون می چکد از دیدۀ پیغمبر اکرم


درنیل عزا غرق شدی موسی عمران
بر دار فنا رفت سر عیسی مریم


پوشیده شد از گرد اَلَم گیسوی حوّا
پاشیده شده خاک عزا بر سر آدم


از معرکه گردیده برون لشکر شادی
در سلطه گرفته است جهان را سپه غم


از هر نفسم نالۀ عاشور نمایان
در هر نگهم کرب و بلائی است مجسّم


گردید بصحرای بلا لشکر شیطان
بر ریختن خون خداوند مصّمم


ای ماه محرّم تو چه ماهی که هِلالت
بر آل علی کرب و بلا کرده فراهم


در یاد تو از سینه دمد آه پیاپی
با نام تو از دیده چکد اشک دمادم


در تابش خورشید تو لب تشنه بریدند
سر از بدن زادۀ پیغمبر خاتم


افسوس که آقای جوانان بهشتی
شد کشته زتیغ ستم اهل جهنم


باللّه که جا دارد از این ماتم عظمی
در آتش غم آب شود پیکر عالم


این غم بکه گویم که کریم دو جهان را
کشتند لئیمان بهوای دو سه دِرهم


آغشته بخون گردید آن مصحف ناطق
پامال سمّ اسب شد آن آیت محکم


مزد زحمات نبی این بود که اُمّت
گشتند بقتل پسر فاطمه مُلزم


هنگام اذان ریختن خون خدا را
از جمله عبادات شمردند مقدّم


معشوق چنان خواست که هفتاد و دو عاشق
شویند بخون چهرۀ خود را همه با هم


ورنه چه کسی زهره آن داشت که کُوبد
با سنگ به پیشانی وجه اللّه اعظم


از عرشۀ زین تا تن او فرش زمین شد
افتاد ز پا قائمۀ عرش معظّم


با تیر رساندند بدردش همه درمان
با تیغ نهادند بزخمش همه مَرهم


بر حنجر وی خنجر بیداد کشیدند
خجلت نکشیدند ز زهرای مکرّم


لب تشنه بریدند سر از پیکر مهمان
کش در دو طرف بود همی موج زنان، یم


کشتند لب تشنه کسی را که نهان داشت
در هر نفس خویش دو صد چشمۀ زمزم


گر اشک ببارند زدریا همه افزون
باشد به غم قطره ای از خون خدا، کم


هر چند که خاموش توان کرد سَقَر را
با اشک بر آن کشتۀ مظلوم به یک نم


این خون مقدّس دَمی از جوش نیفتد
زیرا که خداوند بود صاحب این دم


در خاک مجوئید مقامش که خدایش
بر طارم افلاک برافراشته پرچم


گیرم که برآرند زبان از دهنش، نیست
جز منقبت آل علی بر لب «میثم»