امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
طلایه داری و سر لشکری و سقایی

طلایــه‌داری و سـرلشکــری و سقـــایی

تو راست ای همه سر تا به پــات آقـایی

گذشتـی از سـر و دادی طـلاق، دنیـا را

اگرچـه داشت ز سـر تـا قـدم خود‌آرایـی

چهارده صده رفت و هنوز هم شب و روز

به یاد تشنگی‌ات چشم ماست دریـایی

شجاعت و ادب و عشق و غیرت و ایثـار

تمــام در تــو تجلــی کنـــد بـــه تنهـایـی

فقط دو دست تو را روی دست می‌گیـرد

کنــد چــو فاطمــه در حشـر، راه‌پیمـایی

امــام عصـــر کــه بـــا لشکـــر خـدا آیــد

حضــور اوست علمــداری‌ات تمـاشــایی

سـلام بــاد بــه ام‌البنیـن کـه عبــاسش

ز خـوردسالی خـود بوده است زهــرایی

قمر به روی تو خندید و گفت رفته به کار

در آفتـــــاب جمــــالت تمـــــام زیبــــایی

مگــو کـه آب نــداری بیــا بـه خیمـه ببین

که چشم اهـل حــرم مـی‌کنند سقایی

به فیض بردن نام تـو ای مسیح حسین

عجب نه،گر دم «میثم»شـود مسیحایی