امروز پنج شنبه ، ۹ فروردین ۱۴۰۳
طشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من است

 

طشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من است

خیزران اشگ فشان بر لب و دندان من است

دیده ی فاطمه بر چوب تو و طشت طلا

نگه دختر من بر لب عطشان من است

چوب اگر می زنی اینقدر مزن زخم زبان

پای این طشت طلا فاطمه مهمان من است

زینبم گر نکند پاره گریبان چه کند

نگهش بر من و بر گریه ی طفلان من است

هر که قرآن به زبان داشت لبش را بوسند

چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است

هفده زخم که بر صورت من می بینی

شاهد زنده ای از زخم فراوان من است

خیزران بر لب من می زنی و می خندی

خنده ات بر من و بر دیده ی گریان من است

می نزن پای سر من که پیمبر اینجا

موی خود کرده پریشان و پریشان من است

مجلس عیش تو گردید حسینیّه ی من

بزم شادیت پر از ناله و افغان من است

اینکه «میثم» نفسش شعله به دل ها زده است

هر کلامش شرری از دل سوزان من است