امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
تو که هستی که چراغ دل هر انجمنی

 

 

 

تو که هستی که چراغ دل هر انجمنی

همگان با تو و تو با همگان هم سخنی

تویی آن خون خدا و پسر خون خدا

که به چشم همه تا روز جزا موج زنی

از سر نیزه درخشیدی و بر قلب بشر

چارده قرن گذشته است که پرتو افکنی

چشم یعقوب سزد بهر تو گرید همه دم

که به صحرای بلا یوسف گل پیرهنی

هر که بر نیزه سرت دید به حیرت گفتا

که تو یا ختم رسل یا که علی یا حسنی

همه دل ها وطن تو است خدا می داند

با وجودی که غریب استی و دور از وطنی

گشت صد پاره ز شمشیر و سنان پیرهنت

با که گویم که تو صد پاره تر از پیرهنی

خاک خون، گرد بیابان، سه کفن بود تو را

یوسف فاطمه کی گفته که تو بی کفنی

لب خشک و دهن شسته به خون داشته کس

جز تو ای کشته که لب تشنه و خونین دهنی

جای گل بر زبر شاخه سر سبز بود

تو چرا ای گل پرپر شده نقش چمنی

اشگ و سوز دل تو روزی خلق است که تو

باعث گریه و سوز دل هر انجمنی