امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
ز جا برخیز مادر! شور محشر را بپرس از من

 

 

ز جا برخیز مادر! شور محشر را بپرس از من

نه، عاشورای از محشر سیه تر را بپرس از من

زصحرای بلا با داغ هجده لاله می آیم

به خون غلطیدن گل های پرپر را بپرس از من

به این پیراهن صد پارۀ خونین نگاهی کن

شمار زخم های جسم بی سر را بپرس از من

اگر لیلا نبوده کربلا من بوده ام مادر

به خون آغشتن رخسار اکبر را بپرس از من

رباب از شدّت غم گریه بگرفته گلویش را

لب خشک و تلظّی های اصغر را بپرس از من

همان ناگفته بهتر، قصّۀ پیشانی و محمل

سر نی صوت قرآن برادر را بپرس از من

پس از مرگ شهیدان در میان آن همه دشمن

وداع آخر بابا و دختر را بپرس از من

اگر لاله های بوستان خود نمی پرسی

غم گل های عبدالله جعفر را بپرس از من

تن پاک حسینت زخم روی زخم ید امّا

به حلق تشنۀ او آب خنجر را بپرس از من

اگر چه کُشت بانگ العطش پیوسته زینب را

خجالت های عبّاس دلاور را بپرس از من

زسوز خویش (میثم) تا که عالم را بسوزانی

مصیبت نامۀ آل پیمبر را بپرس از من