امروز جمعه ، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
الا کرامت و احسان دو سائل کرمت

 

الا کرامت و احسان دو سائل کرمت

هماره اهل سماوات زائر حرمت

بهشت قرب خدا خطّه ی ری از قدمت

هزار قافله دل در حریم محترمت

گل ریاض محمّد سلیل پاک بتول

یگانه نجل کریمِ کریمِ آل رسول

تو هم عظیمی و هم بنده ی خدای عظیم

که در جلال ملقّب شدی به عبدالعظیم

برند خیل بزرگان به حضرتت تعظیم

هزار جان جهانت به خاک ره تقدیم

وجود توستا زسر تا به پا تما، حسن

سلام بر تو و بر جدّ تو امام حسن

الا به یاری دین دار تو به شانه ی تو

نه خاک ری دل اهل ری آشیانه ی تو

درود بر تو بر خاندان و خانه ی تو

سلام بر تو و  خدّام آستانه ی تو

ثنای تو همه گفتند و ماند ناگفته

ولیِّ حقّ  به تو اَنت ولیُّنا گفته

تو کز جمال به خلقت فروغ بخشیدی

چه روی داد که در شهر ری درخشیدی

چه شد که چشم زشهر مدینه پوشیدی

چو خون به پیکر علم و کمال جوشیدی

زهی سعادت اهل ری و عنایت تو

تو عرشی استی و این فرش شد ولایت تو

تو هماره زعبّاسیان رسید آزار

که بود بار غمت همچو کوه بر دل زار

به کوه و دشت شدی مخفیانه راه سپار

مصائب تو فزون و مناقبت بسیار

گذشت روز و شب و هفته و مه و سالت

که در حدیقه ی ری شد نزول اجلالت

کجاست دولت عبّاسیان و قدرتشان

چه زود رفت زکف اقتدار و شوکتشان

قصورشان همه گردید گور ذلّتشان

نماند هیچ به جز لعن و طعن و نفرتشان

در آتش غضب حیِّ سرمدند همه

ذلیل عزّت آل محمّدند همه

دلا بیا شرف و عزّت عظیم به بین

حدود فاصله ی جنّت و جحیم به بین

به شهر ری حرم سیّد الکریم به بین

جلال و مجد شرف را در این حریم به بین

فرشتگان خدا روز و شب کنند اعلام

به قبّه و حرم سیّد الکریم سلام

سلام بر تو و علم حدیث و گفتارن

سلام بر سخن و بر لب گهر بارت

سلام بر حرم و آستان و زوّارت

سلام بر نفس روح بخش و آثارت

به خاک کوی تو ای فخر عالمین سلام

به زائرت که بود زائر حسین سلام

تو در تمام محافل چراغ انجمنی

تو در ریاض ادب سروناز هر چمنی

تو نجل بوالحسن و نور دیده ی حسنی

تو کیستی ولی اولیای ذوالمننی

به درگه تو ملایک برند روی رجا

عزیز فاطمه! دامان ری کجا تو کجا؟

تو باب رحمت حقّ را به خلق بگشادی

تو سایه بر سر این مرز و بوم بنهادی

تو نور بودی و در دیده ی ری افتادی

تو از صفای قدم آبرو به ری دادی

از آن زمان که شد این خاک پاک مدفن تو

دمد به پیکر ری جان تازه از تن تو

سلام بر فقهایی که در جوار تواند

به خاک خفته و در سایه ی مزار تواند

هزار قافله دل راهی دیار تواند

خوش آن گروه که پیوسته در کنار تواند

به دوستی شما ازدحام ما اینجاست

صفا و مروه و رکن و مقام ما اینجاست

خدا زمهر تو ما را جدا نگرداند

به کوی غیر تو ما را رها نگرداند

مرا به هجر شما مبتلا نگرداند

اسیر سلسله ی این بلا نگرداند

دعا کنید اسیر غم شما باشم

به هر کجا که روم «میثم» شما باشم