امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیو را با خانه ی انسیّه الحورا چه کار؟

 

دیو را با خانه ی انسیّه الحورا چه کار؟

دود را با چشم خورشید جهان آرا چه کار؟

دشمن و بیت و لایت، هیزم و باغ بهشت

شعله ی آتش تو را با صورت زهرا چه کار؟

تازیانه شرم کن این دست، دست فاطمه است

ای فشار در تو را با عصمت کبرا چه کار؟

مرد کو، تا آورد دستی برون از آستین

این همه نامرد را با یک زن تنها چه کار؟

بوستانِ وحی و شیطان روبه و شیر خدا

ریسمان ظلم را با بازوی مولا چه کار؟

بیت حقّ را هیچکس نگشوده با ضرب لگد

درد را با پهلوی انسیّة الحورا چه کار؟

فاطمه پشت در آمد گفت با آن سنگ دل

ما عزا داریم ای ظالم تو را با ما چه کار؟

ای مغیره بشکند دستت که کوثر را زدی

هیچ دانی ضرب دستت کرد با زهرا چه کار؟

مجتبی می گفت وا اُمّا خدا داند که می کرد

با دل شیر حقّ آن فریاد وا اُمّا چه کار؟

ای که انکار شهادت می کنی از فاطمه

هیچ دانی با تو ذات حقّ کند فردا چه کار؟

کاش بودی کاش بودی می دیدی غلاف تیغ را

کرد با بازوی تنها عصمت یکتا چه کار؟

«میثم» از خون جگر بنویس در دیوان خود

ساکنان نار را با جنّت اعلی چه کار؟