امروز جمعه ، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای ماه مدینه آفتاب ری

 

ای ماه مدینه آفتاب ری

تابنده ستاره در حجاب ری

فرزند ابوتراب و از رفعت

گردیده به ری ابوتراب ری

چون کعبه درون سینه ی ایران

یا سوره ی نور در کتاب ری

گل بوسه زده به تربت پاکت

در هر شب و روز شیخ و شاب ری

ایران تن و جسم پاک تو جانش

ری بحر کرم تو دُرّ ناب ری

بیت الله کبرست صحن تو

باب الله رحمت ست باب ری

آیینه ی حسن احمدی مولا

فرزند ابا محمّدی مولا

ای قامت تو قیامتی دیگر

هر لحظه تو را کرامتی دیگر

در بین امام زاده گان داری

بر خلق خدا امامتی دیگر

از جانب چارده زعیم دین

در ملک دلت زعامتی دیگر

در گلشن سبز مجتبی نبود

مانند تو سرو قامتی دیگر

ای کاش که بود هر شب و هر روز

در کوی توام اقامتی دیگر

از احمد و حیدر و  حسن باشد

هر عضو تو را علامتی دیگر

عید تو به فاطمه مبارک باد

میلاد تو بر همه مبارک باد

تو وجه خدای ذوالمنن داری

تو قدر و جلالت حسن داری

تو بضعه ی دوّمین امام استی

تو خون حسین در بدن داری

تو اختر آسمان توحیدی

هر چند به خاک ری وطن داری

هم دُرِّ کمال از لبت ریزد

هم گوهر علم در دهن داری

در شهر ری ای مسافر تنها

هر گوشه هزار انجمن داری

چارم خلفی زحجّت دوّم

در چهره جمال پنج تن داری

فرزند امام یا اباالقاسم

از مات سلام یا اباالقاسم

ای جان خرد به منطقت زنده

وی پیر کمال بر درت بنده

هم چشم و چراغ چارمین معصوم

هم چار امام را نماینده

در بین ستاره گان برج دین

تابنده تر از مه فروزنده

جا دارد اگر که بر گل رویت

در باغ جنان حسن زند خنده

هم دوست زفضل و رحمتت خوشنود

هم خصم زرأفت تو شرمنده

در صحن تو آسمانیان دربان

بر خاک تو سروران سرافکند

خورشید نهاده رو به دربارت

تا بوسه زند به پای زوّارت

در کوی تو حور با سلام آید

جبریل امین به احترام آید

از خاک تو ای سلاله ی زهرا

بوی حسنین بر مشام آید

هر کس به طواف مرقدت پوید

گویی سوی مسجدالحرام آید

نبود عجب ار به سوی شهر ری

از بهر زیارتت امام آید

در کوی تو ای شفای جان، خاک ات

بر زخم دل من التیام آید

سائل زجهار جانب عالَم

سوی حرم تو صبح و شام آید

کوی تو به از بهشت جان باشد

زوّار تو صاحب الزّمان باشد

تو راوی چار حجّت اللّهی

در علم حدیث پیرِ آگاهی

در بحر کمال گوهرِ نابی

در برج فضیلت و شرف ماهی

هم عبد عظیم هم ابوالقاسم

هم نور دل دو حجّت اللّهی

در مُصحف نور تا ابد نوری

در کشور علم هم چنان شاهی

از سوی امام، حضرت هادی

بر خلق هماره هادی راهی

هم محور چرخ حکمت و فضلی

هم صاحب قدر و عزّت و جاهی

زیبد که تو را به نینوای ری

خوانند حسین کربلای ری

آنان که ستیز با شما کردند

تا حدّ توان خود جفا کردند

گه حبس گهی شکنجه گه تبعید

گه دست و سر از بدن جدا کردند

لهن ابدی نصیبشان گردید

پیداست که جنگ با خدا کردند

با ذّلت و ننگ و خفّت و خواری

بگذشته و عمر خود فنا کردند

آنان رفتند و عالمی دل را

تقدیم به آل مصطفی کردند

نفرین هماره بر بنی العبّاس

کاین طایفه با شما چه ها کردند

ای پرچم عزّت تو بر گردون

کو شوکت معتصم چه شد مأمون