امروز چهارشنبه ، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
اگر اهل دلی دل را فراموش

 

 

اگر اهل دلی دل را فراموش

که دلدارت چو جان گیرد در آغوش

بسوز و دم مزن از آتش عشق

بسان شمع روشن باش و خاموش

گر از آن طره ات یک تار دادند

به صد ملک جهان مفروش مفروش

کر و لالند و کورند ار چه دارند

گروهی هم زبان هم چشم هم گوش

الهی عمر طی گردید و دارم

هزاران کوه عصیان بر سر دوش

نریزی آبرویم را اگر چه

زهر مویم گناهی می زند جوش

خطاکارم خطاکارم خطاکار

خطاپوشی خطاپوشی خطاپوش

چنان می بودم از یاد تو  غافل

که می بردم زنیش معصیت نوش

گناهانم چو یاد آید برآید

زدل آه و زتن جان و زسر هوش

نشد «میثم» دمی یار از تو غافل

تو چون شد یار را کردی فراموش