امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
اگر تو چهره گشایی چه منّت است ز حورم

 

 

اگر تو چهره گشایی چه منّت است ز حورم

و گر تو خنده نمایی چه حاجت است به نورم

دلم به یاد تو طور است و سینه وادی سینا

نه دل به وادی سینا بود نه چشم به طورم

به چشم پادشهان ناز می کند کف پایم

اگر فتد به سر کوی سائل تو عبورم

میان عاشقو معشوق نیست بُعد مکانی

تو در کنار من استی که گفته من ز تو دورم

نوشته اند به پیشانیم ز صبح ولادت

که من به خاک سلیمان عشق بنده ی مورم

اگر به کوی تو میرم ولادت است مماتم

و گر به مهر تو نازم عبادت است غرورم

مرا چه کار به بزم بهشت و ساغر و ساقی

رخ تو باغ جنان چشم تو است جام طهورم

بهشت من بود آنجا که جای پای تو باشد

تفاوتی نکند اوج عرش و حفره ی گورم

خدا گواست که طول حیات نوح نیرزد

به لحظه ای که به کویت دهند فیض حضورم

از آن سبب شده ام «میثم» شما که به عالم

بود ثنای شما اهلبیت شعر و شعورم