امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
آه کشیدم دم بدم سیر کنم کو به کو

 

 

آه کشیدم دم بدم سیر کنم کو به کو

تا به سر کوی تو با تو شوم رو برو

خشته شدم از بهار با گل و با غم چه کار

جز گُل روی توام نیست به باغ آرزو

خال سیاه لبت نقطه ی نام خداست

وای اگر کس بر آن بوسه زند بی وضو

تا صف محشر دمد بوی گل از بسترم

گر که به رؤیا شبی با تو کنم گفتگو

حال به حال توام مست خیال توام

لب نگذارم به جام دل ندهم بر سبو

ای دهنت سرّ هو وصف تو ما را نکو

هر چه به جز وصف توست نیست به جز، های و هوی

ای پسر فاطمه ای به فلک قائمه

بی تو حیات همه بسته به یک تار مو

چند کشم از درون ناله ی یابن الحسن

چند ز خون جگر چهره کنم شستشو

یا سبب سیلی از قاتل زهرا بپرس

یا سخن از تربت محسن و مادر بگو

«میثم» آلوده ام خاک درت بوده ام

رو برهت سوده ام یافته ام آبرو