امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
آل عصمت را نفس ها شد شرار از تشنگی

 

آل عصمت را نفس ها شد شرار از تشنگی

مرگشان در چهره گردید آشکار از تشنگی

بس که نور از دیده ها شان رفت زیر آفتاب

شد یکی در چشمشان لیل و نهار از تشنگی

گر چه حتّی اشکشان در دیده ها خشکیده بود

بود در دل ناله هاشان زار زار از تشنگی

لاله ها سیراب از آب دم شمشیرها

طایران دادند جان در زیر خار از تشنگی

مشک بر بی آبی و بیدستی سقّا گریست

سوخت در گهواره طفل شیر خوار از تشنگی

آب شد آب از خجالت دید در چشم حسین

دود گشته آسمان چون شام تار از تشنگی

دخت زهرا می دود از خیمه گه تا قتلگاه

آسمان گردیده در چشمش غبار از تشنگی

قلب بلبل خون و پشت باغبان گردد کمان

گر خزان گردد گلی فصل بهار از تشنگی

آب دریا موج زن فرزند زهرا تشنه لب

کاش دریا را به دل افتد شرار از تشنگی

هر کجا افتاد «میثم» چشم گریانت به آب

گریه کن بهر حسین و یاد آر از تشنگی