امروز یکشنبه ، ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
بـر گـوش دل از پیک خداونـد، پیام است

 

 

بـر گـوش دل از پیک خداونـد، پیام است

 

هنـگام قیـام است قیـام است قیـام است

 

غافل شدن از دوست حرام است حرام است

 

شعبان اگـر از دست شده، ماه صیام است

 

ظلمت ز میان رفته؛ مه رحمت و نور است

 

عالم همه جا بر همگان وادی طور است

 

****

 

خیزیـد کـه این ماه خداوند تعالی‌ست

 

خیزیـد کـه انـوار الهــی متجـلاست

 

عالم همه‌جا بزم وصال است وصال است

 

در دست خـدا سـاغـر لبریـز تـولّاست

 

پیوستـه نـدا بـر همـۀ خلـق رساند

 

تا جرعه‌ای از آن به خلایق بچشاند

 

****

 

هرچند که خواب است در این ماه، عبادت

 

بیــدار بمانیـد پـی کسبِ سعــادت

 

تـا زنـده شـود در دلتان باز، ارادت

 

این مـاه الهی‌ست؛ نبی داده شهادت

 

از خواب، گریـزان شـده بیدار بمانید

 

در محضر محبوب، «ابوحمزه» بخوانید

 

****

 

آیـد ز خـداونـد تعــالی خبـر این ماه

 

کز چار طرف نور بوَد جلوه‌گر، این ماه

 

غفلت ز خداوند، حرام است در این ماه

 

گردیده به ما هدیه، دعای سحر این ماه

 

نوشید شراب از خم جوشان محبت

 

تا انس بگیریـد به قرآن و به عترت

 

****

 

دارنـد محبّـان خـدا انجمـن این ماه

 

با هر نفسش روح ببخشد به تن این ماه

 

تبریک بگویید به هر مرد و زن این ماه

 

پروانه شـده دور جمال حسن این ماه

 

خوانید همه سورۀ فرقان و تبارک

 

گویید که میلاد حسن باد مبارک

 

از گلشن توحید، گل تازه بچینید

 

آیات خدا را بـه شب قدر ببینید

 

مانند علی بر سر سجادۀ طاعت

 

بیـدار بمانیـد کـه بیدار نشینید

 

ذکـر علی و آل، هـم‌آهنـگ بگیرید

 

از خون سر و روی علی رنگ بگیرید

 

****

 

رو سوی خدا کـرده ز شیطـان بگریزید

 

با نفس به هر خلوت و جلوت بستیزیـد

 

هرگاه که گردد ز عطش حنجرتان خشک

 

بـا یـاد حسین‌بـن‌علـی اشـک بریزیـد

 

آن کشته که خون گلویش خون خدا شد

 

سـر از بـدنش بـا دو لـب تشنه جدا شد

 

****

 

وقتـی کـه نشینید سـر سفـرۀ افطـار

 

سوزیـد همـه در غم آن طفل عـزادار

 

آن طفل که جان داد به ویرانه گرسنه

 

آن طفل که در سلسله گردیـد گرفتار

 

آن طفل که قوتش همه شب خون جگر بود

 

بـر روی دو دستش سـر خـونین پـدر بـود

 

****

 

وقتی به دهان دانـۀ خرمـا بگذارید

 

بـر آل پیمبر همگـی اشک ببـارید

 

آریـد همـه روی بـه دروازۀ کوفـه

 

از کوفی و ظلم و ستمش یاد بیارید

 

کوفی که ز سر تا به قدم بود تملق

 

خرما بـه عزیزان خـدا داد تصـدق

 

****

 

فریاد! که در کوفه و در شام چه کردند

 

با عترت پیغمبـر اسـلام چـه کردند

 

بـا عتـرت قـرآن و نـوامیس الهـی

 

یا فاطمـه! در گردش ایام چه کردند

 

باید کـه بسوزیـم و بسـوزد همـه عـالم

 

ریزد همه شب خون دل از دیدۀ «میثم»