بوسهگاه احمد
بر تخت غرور اگر نشستی
بالله قسم! ای یزید پستی
چوبی که به دست توست گوید
دندان حسین را شکستی؟
زهرا نگهش بود به دستت
دستت شکند بدار دستی
چوب تو و بوسهگاه احمد
باید بزنی بزن! که مستی
هم نخل امید ما بریدی
هم رشتۀ جان ما گسستی
با این همه شعر کفرآمیز
معلوم شده که میپرستی
تو قاتل کل انبیایی
بشنو که بگویمت که هستی
ای سر، نگهت به زینب افتاد
چون شد که دو چشم خویش بستی؟
هرچند سرت میان تشت است
در تشت نه! در دلم نشستی
با سوز درون بسوز «میثم!»
مرثیهسرای این سر استی