امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
به هر زخم تنت تصویر لبخند خدا دیدم

 

 

به هر زخم تنت تصویر لبخند خدا دیدم 
خدا از من تو را می خواست من چشم از تو پوشیدم 
چو دیدم وقت بی آبی عقیق از تشنگی کاهد 
لبان تشنه ات را گه مکیدم، گاه بوسیدم 
به خود گفتم که شاید چشم خود را بازبگشایی 
به روی شسته از خونت، ز اشکم آب پاشیدم 
نیازی نیست دیگر سر ببرند از تنم بابا 
که با جان دادنت صد بار مرگ خویش را دیدم 
تنم در خیمه بود و مرغ روحم با تو در میدان 
تو دور مرگ گردیدی و من دور تو گردیدم 
زبان سرخ خود را تا نهادی در دهان من 
سراپا شعلة سبزی شدم، بر خویش پیچیدم 
تو جان کندی و دست و پا زدی و من نگه کردم 
ز هر زخمت هزاران نالة نشنیده بشنیدم 
تو آب از من طلب کردی و آبم کردی از خجلت 
چو شمع سوخته، هم سوختم، هم اشک باریدم 
تو را با فرق بشکسته، روی خونین و لب عطشان 
چو معبودم پسندید این چنین من هم پسندیدم 
اگر "میثم" ز سوز خویش دل ها را زدی آتش 
من اول از شرار دل، به آهت شعله بخشیدم