امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را (مرثیه)

 

 

به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را 

زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را

به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم

لب عطشان نهادم زیر خنجر حنجر خود را

به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را

که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را

به فرقم هر چه آتش بارد، از گل دوست تر دارم

که وقف خاک جانان کرده ام خاکستر خود را

به موج تیغ دشمن دوست را کردم چنان پیدا

که گم حساب زخم های پیکر خود را

عذار نیلی از سیلی کنم تا هدیه بر زهرا

فرستادم به همراه سکینه دختر خود را

یقین دارم که مولا از برای دیدنم آید

که سوی مکّه افکندم نگاه آخر خود را

صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری

که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را

الا ای یوسف زهرا میا کوفه که می ترسم

به چنگ گرگ ها بینی علیِّ اکبر خود را

میا از کعبه ای مولای من در این منای خون

که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را

به دار عشق (میثم) تا زبان در کام خود داری

مگوئی جز ثنای عترت پیغمبر خود را