امروز دوشنبه ، ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
به نام حقّ و رسول و ائمّه ی اطهار( قصیدۀ حدیث شریف کساء)

 

به نام حقّ و رسول و ائمّه ی اطهار

به نظم تازه حدیث کسا کنم تکرار

حکایتی متواتر، روایتی محکم

نموده فاطمه بر جابر این چنین اظهار

که شد رسول خدا میهمان من روزی

سلام کرد به من آن شهنشه اَبرار

بگفت فاطمه جان ضعف در بدن دارم

برو کسای یمانی برای من باز آر

زمن گرفت کسای یامنی آن سرور

کشید در بَر و تابید نورش از رخسار

در آن میانه حسن آمد و سلامم کرد

جواب گفتم و گفت ای حبیبه ی دادار

رسد شمیم خوشی بر مشامم ای مادر

مگر رسول خدا پا نهاده در این دار

مشام حجّت حق بوی مصطفی شِنود

چنان که بلبل، بوی گل از سوی گلزار

مگر نه حضرت یعقوب بوی یوسف یافت

مشام یار بباید که بشنود بوی یار

جواب گفتم ای نور دیده ام آری

نشسته زیر کسا آن سپهر مجد و وقار

پس از سلام و جواب سلام و اذن دخول

نشست خواجه ی لولاک را حسن به کنار

پس از رسول خدا و حسن، حسین آمد

سلام کرد و گرفت اذن و یافت استقرار

پس از دو سبط عزیزش گرفت اذن دخول

علی ولیّ خداوند، حیدر کرّار

پس از علی زپدر من گرفتم اذن دخول

شدم به زیر کسا شمع محفل آن چار

پس از تجمّع ما پنج تن به زیر کسا

گشود لب به دعا عقل کلّ که یا غفّار

گواه باش که این جمع اهل بیت منند

مرا چو روح به جسمند و نور در دیدار

زخون و گوشت من هست خون و گوشتشان

مرا شریک سرور و غمند در هر کار

به صلح و جنگ من آورده روی، با اینان

هر آن کسی که کند صلح یا کند پیکار

چنان که دوستشان دوست آمده با من

مراست دشمن این جمع، دشمن غدّار

منم از اینان، اینان هم از منند همه

پلیدی از تن و از جانشان تو دور بدار

پس از دعای رسول خدا به خیل ملک

خطاب آمد از حیّ قادر دادار

که ای ملائکه من خلق را نکردم خلق

نه هشت خلد و نه این هفت گنبد دوّار

نه بَرّ و بحر، نه خورشید و مه، نه لوح و قلم

نه عرش و فرش، نه صبح و مسا، نه لیل و نهار

مگر به خاطر این پنج تن که زیر کسا

جمال انورشان گشته مطلع الانوار

سؤال شد زخداوند کیستند این پنج تن

بدین مقام و جلال و کمال و عزّ و وقار

ندا رسید که زهرا و باب و شوهر او

حسین او حسن او دو لؤلؤ شهوار

بگفت حضرت جبریل بار معبودا

کنون زلطف و کرم منّتی به من بگذار

که در زمین روم این پنج را ششم باشم

کز این جلال کنم فخر بر ملک بسیار

گرفت اذن و بیاورد آیه ی تطهیر

حضور فخر بشر یعنی احمد مختار

سلام کرد و گرفت اذن از رسول خدا

ششم نفر شد و زیر کسا گرفت قرار

سؤال کرد زختم رسل در آن هنگام

علی که بود و باشد قسیم جنّت و نار

که چیست منزلت ما به نزد حیِّ و ودود

تو ای رسول خداوندگار کن اظهار

بگفت ختم رسل یا علی قسم به خدا

که جان من به یَدِ حکم اوست در هر کار

به محفلی که شود ذکر این حدیث شریف

شوند خیل ملک جمع در یمین و یسار

دعا کنند ملائک به اهل آن مجلس

کنند بر همگان لحظه لحظه استغفار

علی به ختم رسل داد پاسخی شیرین

که جام دل شود از شهد معرفت سرشار

قسم به خالق کعبه که رستگار شدیم

چه ما چه شیعه ی ما تا ظهور روز شمار

زهی حدیث صحیحی که راویش زهراست

دردود باد بر آن بانو و بر این گفتار

از این حدیث دمد روح در تن مؤمن

به این حدیث نمودند خاص و عام اقرار

چه ظلم ها که بر این پنج تن رسید مدام

گهی به زخم زبان گه به تیغ آتش بار

بدون اذن گشودند بیت زهرا را

یکی به ضرب لگد دیگری به شعله ی نار

شکست فرق علی، سوخت سینه ی زهرا

یکی زتیغ و یکی از جراحت مسمار

شکافت قلب حسن، شد سر حسین به نی

هزار لعن بر آن فرقه ی جنایتکار

بدان، حدیث کسا مستند بود «میثم»

مباد آنکه کنی این حدیث را انکار