امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
به وقت مرگ پر کردم زخون چشم تر خود را

 

 

به وقت مرگ پر کردم زخون چشم تر خود را

که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را

فتادم سخت در بستر الهی برندارم سر

که سر بنهاده بر دیوار بینم همسر خود را

خدایا اولین مظلوم عالم را تو یاری کن

که امشب می دهد از دست تنها یاور خود را

دلم خواهد که برخیزم سرشک از دیده اش گیرم

دل شب چون نهد بر قبر پنهانم سر خود را

الهی تا جهان باشد نبیند دیدۀ طفلی

کنار خانه زیر تازیانه مادر خود را

اجل ایکاش در آن ماجرا می بست چشمم را

نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را

گواهی میدهد فردای محشر عضو عضو من

که کشتند این جماعت دختر خود را

علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشائی

مکن حبس این قدر آه دل غم پرور خود را

از آن ترسم تو را فردا فلک از پا دراندازد

که امشب می دهی از دست رکن دیگر خود را

حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن

خداحافظ که گفتم با تو حرف آخر خود را

گرفتم شاخه های نخل عشقت، دار شد (میثم)

نریزی جز به خاک حیدر و زهرا بر خود را