امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
به یاد یار غریبی دلم بهانه گرفت

 

 

به یاد یار غریبی دلم بهانه گرفت

که بهر یار غریبش عزا شبانه گرفت

علی که طایر در آشیانه سوخته اش

پرید و در قفس خاک آشیانه گرفت

مگو که نیمه شبی پیکری به خاک سپرد

تمام هستی او را، از او زمانه گرفت

علی شهید، در آنروز شد که جانش را

میان کوچه عدو زیر تازیانه گرفت

الا چو شاخۀ خشکیده بشکند دستی

که از شکسته نهال علی جوانه گرفت

بسوز دل که علی بین خانه بود و عدو

شریک زندگی اش را در آستانه گرفت

کشید ناله زدل آه آه فضه بیا

که قاتل از من مظلومه، ناز دانه گرفت

فدای غربت آن کودک سیه پوشی

که ختم مادر خود را کنار خانه گرفت

گذشت فاطمه از عالم و غمش یک عمر

زچشم های علی اشک دانه دانه گرفت

نشان خشت کجی را که دست ظلم نهاد

هماره باید از آن قبر بی نشانه گرفت

جهان برای علی (میثم) آشکارا سوخت

در آن مراسم تدفین که مخفیانه گرفت