امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
بیا پا بر سرم بگذار تا خاک درت گردم

 

 


بیا پا بر سرم بگذار تا خاک درت گردم 
غبارم کن، به بادم ده، بگو دور سرت گردم 
اگر چه کم تر از سنگم، بیا آیینه ام گردان 
که یک شب رو به رو با روی ازگل بهترت گردم 
به جای آنکه باشم کوه آتش، هیزم خشکم 
سرا پا آتشم کن تا مگر خاکسترت گردم 
نگاهم مرده،ای چشم خدا، اینک نگاهم کن 
که هر دم زنده از فیض نگاه دیگرت گردم 
نه من آن قدر دارم تا شوم خاک سپاه تو 
مگر خاکم کنی تا پایمال لشکرت گردم 
غبارم کن که از جا خیزم و بر پات بنشینم 
نسیمم کن که دور قبر زهرا مادرت گردم 
اگر ازصحنه گیتی کنی محوم، چه غم دارم؟ 
نیاید لحظه ای بر من که محو از خاطرت گردم 
خوش آن روزی که آید از کنار کعبه، آوایت 
سراپا محو فریاد عدالت گسترت گردم 
خدا را آتشی تا "میثمت" را آب گردانی 
الهی اشک باشم، دور چشمان ترت گردم