امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
بیمار چشم یار طبیب دو عالم است

 

 

بیمار چشم یار طبیب دو عالم است

در هر دمش کرامت عیسی بن مریم است

آن کو گدای گوشه نشین شد به کوی دوست

بالله قسم که سلطنت عالمش کم است

پیغمبر خدا ندهد دل به گندمی

خال لب تو رهزن حوا و آدم است

ما پیش هر کسی در دل وا نمی کنیم

در این حریم محرم کوی تو محرم است

در کوی تو غم دو جهان شادی دل است

بی تو تمام شادی خلق جهان غم است

نازم به دست بازو و تیغت بزن، بکش

هر زخم تیغ تو به جگر عین مرحم است

پیوسته همچو کاه به بادم دهی و باز

ایمان من به عشق تو چون کوه محکم است

ما باغبان گلشن سبز محبتیم

از اشک سرخ ماست که این باغ خرّم است

دست قضا نهاده از اول به دوش ما

باری که زیر آن کمر آسمان خم است

«میثم» گرفتم این که گذارد به عرش پا

خاک تو گر نشد به سرش خاک عالم است