امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
بی تو فقط زندانی غم خانه بودم

 


بی تو فقط زندانی غم خانه بودم 
در سوختن هم شمع و هم پروانه بودم 
دیوانه زنجیری زلف تو گشتم 
ای کاش از روز ازل دیوانه بودم 
هستم بگیر و درحقیقت نیستم کن 
تا خلق پندارند من افسانه بودم 
یک لحظه در بگشا به رویم شهریارا 
من از گدایان در این خانه بودم 
پرونده اعمال یک عمرم همین است 
سنگینی کوه غمت را شانه بودم 

کی گفته دریا در سبو هرگز نگنجد 
من خود هزاران بحر را پیمانه بودم 
لایق نبودم تا که گردم مرغ بامت 
ای کاش بر مرغان بامت دانه بودم 
وقتی شکستم سر به سنگ عشق،دیدم 
دیوانه‌ام خواندند و من فرزانه بودم 
تا با تو گردم آشنا از روز اول 
با خلق نه، با خویش هم بیگانه بودم 
روز نبودم "میثمت" بودم نه امروز 
بودم تو بودی، من در این دنیا نبودم