امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
چاک شد قلب من از غصه چو پیراهن من

 

چاک شد قلب من از غصه چو پیراهن من

شست هجر تو به خوناب جگر دامن من

داغ تو بر جگر سوخته، ای بلبل وحی

آتشی بود کز آن سوخته همه حاصل من

تا چراغی به شب تار بقیعت سوزد

شمع سان شعله برآید زدل روشن من

هیچ دانی زفراقت چه گذشت به علی

آخر عمر تو بود اول جان کندن من

آمدم این دل شب با تو بگویم ای دوست

که منم یک تن و این شهر همه دشمن من

هر شمرده نفسی را که زدی در پس در

کرد صدبار جدا جان مرا از تن من

نفسم حبس شده گریه گلویم بسته

تو دعا کن که شود خاک سیه مدفن من

آنچنان زار بگریم که زچشمم ریزد

سیل اشکی که شود بعد تو بنیان کن من

(میثمم) فاطمه با مهر تو آیم به بهشت

جرم کونین بود گر همه بر گردن من